قصه ها و ترانه های صلاح الدین احمد لواسانی _ بابا احمد

ترانه ها و قصه های کودکانه صلاح الدین احمد لواسانی

توی باغ بی بی جون - خانواده

بابا احمد
قصه ها و ترانه های صلاح الدین احمد لواسانی _ بابا احمد ترانه ها و قصه های کودکانه صلاح الدین احمد لواسانی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

توی باغ بی بی جون - خانواده

 
 
 
 

کاغذای خط خطی
بچه های پاپتی

قصه سنگ صبور
راه نزدیک ، راه دور

لیوان خالی آب
چشای خسته خواب

کلاه های نمدی
تخم 
مرغ سبدی

سبزی تازۀ باغ
عرعر کره الاغ

نون داغ بی بی جون
جوم جومک بلگ خزون

وزش باد صبا
سفرۀ مرد خدا

کیسه گندم و جو
سهمیه ، از چاه اُو (آب)

 

چیزی یادت میاره؟
توی ذهنت بکاره؟


موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

تاريخ : پنج شنبه 29 اسفند 1398 | 21:1 | نویسنده : بابا احمد |

پروانه خیالم - ترانه کودک

 
 
 
 

پروانه خیالم
درون دشت و صحرا


به هر طرف پریده
سر می زند به هرجا

در آسمان برقص است
با بال ارغوانی


در گوش ما بخواند
این راز جاودانی

پروانه را نباید
هرگز ز گل جدا کرد


باید هزار تحسین
بر خالقش خدا کرد.

 


موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : پنج شنبه 29 اسفند 1398 | 20:52 | نویسنده : بابا احمد |

قورباغه سبز - ترانه کودک

 
 
 
 

قورباغه سبز
با پای بسته

از روی برگی
در آب جسته

بالا و پایین
می پرد هر جا

هرگز نباشد
بی حال و خسته

گاهی به آب است
یکدم به خشگی

گاهی به جستن
یکدم نشسته

 


موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : پنج شنبه 29 اسفند 1398 | 20:26 | نویسنده : بابا احمد |

پشیمانی اسب - قصه کودک

 
 
 
 
 
 

يكي بودو يكي نبود. غير از خدا خوب و مهربون هيچ كس نبود .
در گذشته هاي خيلي ، خيليدور ، آن زمان كه هنوز انسان بطور كامل چنگ به زمين نيانداخته بود و زمين پوشيده ازشهر هاي بزرگ و اختراعات و ابتكارات امروزي نبود . و مردم پياده و يا حداكثر باكالسكه به اين طرف و آن طرف مي رفتند . اسب اين حيوان زيبا و نجيب و قدرتمند دردشتهاي وسيع و بزرگ كه سرشار از طراوت و زندگي بود . روزگار مي گذراند.
جان و تناسب سرشار از لذت مي شد وقتيكه با سرعت در اين دشت ها مي دويد . وغرور تمام وجودشرا مي گرفت آن زمان كه بعد از يك دويدن سريع با افتخار و غرور ، سينه را جلو داده وبراي خنك كردن تن خيس از عرقش در ميان يونجه هاي خيس دشت يورتمه مي رفت.
اسبفارق از هر انديشه بد روزگار را اينچنين سپري ميكرد . تا اينكه يك روز چشم بازرگانيبر او افتاد . در يك لحظه فكري مانند برق از مغزش عبور كرد.
او با خود گفت : خوب مي شد اگر مي توانستم اين حيوان را گرفته و در خدمت خود قرار دهم .
.......

 


موضوعات مرتبط: قصه هاقصه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 28 اسفند 1398 | 17:14 | نویسنده : بابا احمد |

کبوتر سفید - قصه کودک

 
 
 
 

كبوتر سفيد

بروایت

صلاح الدین  احمد لواسانی

( بابا احمد )

 

يكي بود و يكي نبود. غير از خدا خوب و مهربون هيچ كس نبود . در گوشهاي از اين دنياي بزرگ و پر ماجرا و در ميان دشتي سر سبز و خرم كه پر بود از گلهايزيبا و رنگارنگ و نهر آبي از ميان اين دشت مي گذشت . يك كبوتر صحرايي با دختركوچكش زندگي خوب و بي دردسري را سپري مي كردند..
يكي از روزها كه كبوتر مادر ،مثل همه روز هاي ديگه . براي تهيه آب و دانه از لانه خارج شده بود. وقتي با دست پر به خانه برگشت متوجه شد . جوجه سفيد و قشنگش در لانه نيست. غصه تمام وجودش رو در برگرفت .ابتدا با خود فكر كرد ممكن است . كسي آن را از لانه دزديده باشد . اما بزوديمتوجه شد. لانه بدون كوچكترين تغييري . دست نخورده باقي مانده. پس احتمال آمدن يكشكارچي و بردن فرزند دلبندش منتفي بود. پس به بيرون لانه پرواز كرد و در اطراف لانه به جستجوي او پرداخت. اما بازهم خبر و اثري از دختر كوچكش نيافت پس ناراحت و غمگين شروع به پرواز در دشت كرد تا شايد بتواند اثري از او بيابد. پرواز زياد خسته اشكرده بود و نياز به نوشيدن كمي آب داشت. پس در كنار نهر به زمين نشست و قدري آبخورد. . اكنون كه تشنگي اش برطرف شده بود. دوباره از فكر سرنوشت نامعلوم فرزندش كه اكنون تشنه و گرسنه در دشت به هر سو مي رفت. اشگ در چشمانش حلقه زد و قطره اي از آن در آب نهر افتاد 

.......


موضوعات مرتبط: قصه هاقصه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 28 اسفند 1398 | 16:46 | نویسنده : بابا احمد |

بلبل کوچک آوازه خوان - قصه کوتاه

 
 
 
 
 

يكي بود و يكي نبود. غير از خدا خوب و مهربون هيچ كس نبود . روزها ي روشن وشاد مي گذشتند و هر شب چه مهتابي و چه بي ماه با هزاران هزار ستاره درخشانش كه برباچادر سياهش پاشيده بود ،، عبور زندگي رو زمزمه ميكرد ...... هر طلوع ، بامدادي تازهبود براي وفا و خانواده اش ........ و باغ همه زندگي آنها .
وفا صداي زيباييداشت كه نسل به نسل به او رسيد ه بود . خانواده او آنقدر مشهور بودند كهكمتر كسيبود كه با نام و آوازه آنها آشنا نباشند.
باغ بزرگ و خرمي كه وفا در آن زندگي ميكرد ، اگر نگوييم بيشتر كه در همان حد معروف و زبانزد همگان بود .
باغي پرازدرختان ميوه و گلهاي رنگارنگ .............. درختان ، زيتون ، پرتقال ، انار ،سيب و ليمو ....... و گلهاي ياسمن ، نيلوفر ، شقايق و زنبق جاي جاي باغ رو بهتابلويي زيبا تبديل كرده بودند .
وفا اين خانه را كه پشت در پشت همه پدرانش درآن بدنيا آمده و زندگي كرده بودند بسيار دوست داشت و حاضر نبود حتي لحظه اي از آندور شود.
يك روز صبح وقتي مانند هميشه . براي تماشاي طلوع خورشيداز خواب بيدارشده بود. صدايي آرام و مهربان را شنيد كه نام او را مي خواند. وفا .......... وفا .........
وفا دوستانه اما متعجب پرسيد: تو كه هستي ؟....
صدا گفت : سلام
وفا پاسخ داد و دوباره پرسيد تو كه هستي ؟

.........


موضوعات مرتبط: قصه هاقصه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 28 اسفند 1398 | 16:17 | نویسنده : بابا احمد |

قفس طلایی - قصه کودک

 
 
 
 
 

يكي بود ويكي نبود. غير از خدا خوب و مهربون هيچ كس نبود . در گذشته هاي نه چندان دور و نهچندان نزديك ، در كنار جنگلي سر سبز و خرم ، دختركي زندگي مي كرد اسم اين دختر كوچكمريم بود. پدر و مادر مريم براي دو سه روزي به شهر رفته بودند. تا مقداري وسايللازم براي نوزاد جديدي كه در راه داشتند تهيه كنند. اونها به مريم سفارش كرده بودند . كه مراقب خودش باشه و توي اين مدت به جنگل نرود.
اما اون بدون اينكه گوش بهتوصيه پدر و مادرش بكنه ، صبح كه از خواب بيدار شد. تصميم گرفت براي گشت و گذار بهجنگل بره. پس دست و صورتش رو آبي زد ، مقداري خوراكي برداشت و جاده باريكي رو كهكنار خانه شان بود گرفت و رفت.
مناظر زيباي جنگل حسابي هوش وحواسش رو برده بود . و تنها وقتي به خودش اومد كه متوجه شد گمشده و راه بازگشت به خانه رو نمي تونه پيدابكنه. بغض گلوش رو گرفته بود با خودش مي گفت اي كاش به حرف پدر و مادرم گوش مي كردمو به جنگل نمي اومدم .اما ديگه براي پشيماني دير شده بود. كنار درختي نشست و به اونتكيه داد و سرش رو توي دستش گرفت و زد زير گريه. با خودش ميگفت: ديگه هرگز پدر ومادرش و نخواهد ديد.

..........


موضوعات مرتبط: قصه هاقصه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 28 اسفند 1398 | 15:5 | نویسنده : بابا احمد |

جشن ترانه ها ترانه همه خانواده

 
 
 
 
 به به چه بچه هایی ،
 
 
چه جای با صفایی

چقد قشنگه اینجا،

عجب حال و هوایی

 

خوش اومدید بچه  ها،

گلهای ناز و زیبا

خوش اومدید به جشن ،

شادی و خنده ی ما

 

شاد و سلامت باشین

کنار  مامان و بابا

حال ما خیلی خوبه،

وقتی می خندید شما

 ........

 


موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسالترانه های کودکترانه های نوجوانترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 28 اسفند 1398 | 13:39 | نویسنده : بابا احمد |

صندوق جادویی - ترانه کودک

 
 
 
 
 
 
سلام سلام بچه ها ،
چطور حال شما ؟
خوشحال و سر دماغین ؟
خوش اومدین پیش ما
 
این جا یه صندوق داریم
پر از امید و رویا
باید اونو ببینین
بیاین ، بیاین تماشا
 
صندوق ما قصه داره
قصه های فراوون
از ماه وتوپ و ستاره
تا این خورشید خندون (۲ بار)
 
......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسالترانه های کودکترانه های نوجوانترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 20:47 | نویسنده : بابا احمد |

رنگین کمان رنگها - ترانه خانواده

 
 
 
 
 
 با دفتر خود
رفتم به صحرا
خوشحال و خرم
هر سو دویدم 
 
یک نهر کوچک
آنجا روان بود.
دورخیز کردم.
ازآن پریدم . 
 
ابربهاری
در آسمان بود
پر پشت و انبوه
رعدی شنیدم. 
 
یک دم شروع شد
باران رحمت
از شوق و لذت
در جا جهیدم. 
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 18:45 | نویسنده : بابا احمد |

جشن تولد - ترانه خانواده

 
 
 
 
 
به به چه شب 
خوب و قشنگی
به به چه گل 
خوش آب و رنگی
 
به به که شده 
ستاره باران
دادند پیام
جمع یاران
 
به به ، بچنین 
شبی تبارک
میلاد و تولدت
مبارک
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 16:3 | نویسنده : بابا احمد |

بازی گرگم به هوا - ترانه خانواده

 
 
 
 
 
نون و پنیر و پسته
میخوام بگم یه قصه
قصه و آواز و مثل
شیرین تر از قند و عسل
 
یادم میآد ، اون قدیما
تو کوچه های شهر ما
بچه های زبر و زرنگ
با لباسای رنگارنگ
 
با هم میخوردن کلوچه
بازی می کردن تو کوچه
کینه ها رو می روندن
کنار هم میخوندن
 
.........

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 15:51 | نویسنده : بابا احمد |

هزاران آفرین - ترانه کودک

 
 
 
 
 
هزاران آفرین
صد بارک الله
بتو ای غنچه
خوشرنگ و زیبا
 
هزاران آفرین
بر عقل و هوشت
هزاران مرحبا
ای خوب دانا
 
همیشه شاد باشی
و قویدل
تویی سازنده
ایران فردا
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 15:37 | نویسنده : بابا احمد |

مادر بزرگ مهربون - ترانه کودک

 
 
 
 
 
 
مادر بزرگِ
مهربون
چه خوشگل است
و خوش زبون
 
چادر
گلدار سرشِ
به رنگِ
برگای خزون
 
دوسش دارم
یه عالمه
قد تَموم
آسمون
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 15:21 | نویسنده : بابا احمد |

خاطرات بچگی - ترانه خانواده

 
 
 
 
 
صدای نم نم بارون
شُرشُرش تو دل ناودون
طعم سیب ، طعم گلابی
آبتنی تو حوض آبی
مسقطی ، کیک و کلوچه
مزه ترش آلوچه
 
قصه گلابتون ، کاکل زری
ماجرای حسن و دیو ، پری
صدای غرومب غرومب آسمون
بازی با دختر شاه پریون
 
.....

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 14:58 | نویسنده : بابا احمد |

طبیعت زیبا - ترانه کودک

 
 
 
 
 
صحرا
چه زیبا بود
وقتی که
می بارید
در دامنش باران. 
 
هرسو، گلی رنگین
سرخ و …
سپید و زرد
چون چهره یاران
 
اینجا ، شقایقها
آنجا گل لاله
پایین درخت توت
بالا سپیداران
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 12:31 | نویسنده : بابا احمد |

حاجی فیروز - ترانه خانواده

 
 
 
 
 
«بچه ها بُدویین بیاین ، حاجی فیروز اومده»
 
عید نوروزه و حاجی فیروزه
حاجی فیروزه سالی یه روزه
 
ابراب خودم ، سامبولی علیکم
ابراب خودم ، سرتو بالا کن
ابراب خودم ، بزبز قندی
ابراب خودم ، چرا نمی خندی
 
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های نوستالیوژیک بزرگترها

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 12:10 | نویسنده : بابا احمد |

نقاشی قشنگم - ترانه کودک

 
 
 
 
 
 
 
ابری سپید و پُر پشت
با دست خود کشیدم 
هرچه نگاه کردم
خورشید را ندیدم.
 
بعد از سرود باران
او چهره می نماید
با گرمی وحرارات
این را ز گل شنیدم
 
یک رازقی خوشبو
با پنج برگ زیبا
در گوشه سپیدِ
نقاشی ام کشیدم
 
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:59 | نویسنده : بابا احمد |

باران در آبادی - ترانه کودک

 
 
 
 
 
بیاین ، بیاین بچه ها
با هم بریم تماشا
بارون می باره نم نم
تو کوه و دشت و صحرا
 
تو باغ پشت خونه
ببین زده جونه
کنار نهر جاری
بوته سبز پونه
 
نشسته روی دیوار
خروس دم طلایی
می گه به روباه پیر
برو خیلی بلایی
 
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:32 | نویسنده : بابا احمد |

خورشید زیبا - ترانه کودک

 
 
 
 
 
پر نور و روشن 
خورشید زیبا
آمد دوباره
در خانه ما
 
با بوسه ای گرم
گل را صدا کرد
در حوض خانه
قدری شنا کرد
 
آرام پیچید
بر روی ایوون
خواب بود گربه
خوشحال و خندون
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:26 | نویسنده : بابا احمد |

پیشی میو - ترانه خردسال

 
 
 
 
 
پیشی میگه
میو... میو 
پیشم بیا
بیو ... بیو
 
شادی کنیم
با هم دیگه
بازی کنیم 
کیو ... کیو
 
هی بدویم
هی بشینیم
هی بخوابیم
هیو ... هیو
 
.......

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسال

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:24 | نویسنده : بابا احمد |

توپ رنگارنگ - ترانه خردسال

 
 
 
 
 
یه توپی دارم
خوشگل و تمیز
بابا خریده
بابای عزیز
 
یه خطه قرمز
یه خطه آبی
یه خط به رنگ
سیب و گلابی
 
رنگ و وارنگه
توپ من ، ببین
میندازم هوا
می خوره زمین
 
.....
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسال

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:21 | نویسنده : بابا احمد |

ببئی میگه - ترانه خردسال

 
 
 
 
ببئی میگه
ب و ب و ب
خسته نمیشم
نه و نه و نه
 
بازی می کنم
تو دشت و صحرا
روی چمن و
میون گلا
 
خیلی خوشمزه اس
علفه تازه
بعضی کوتاه و 
بعضی درازه
 
.....
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسال

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:17 | نویسنده : بابا احمد |

گنجیشک کوچیک - ترانه خردسال

 
 
 
 
 
گنجیشک کوچیک
می گه جیک و جیک
بارون می‌باره
چیک و چیک و چیک
 
نیگا می‌کنه
ابرای سپید
یهو میبینی
یه قطره چکید
 
برگای درخت
بالا سر اون
نمی‌ذاره خیس
بشه از بارون
 
.....
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های خردسال

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:14 | نویسنده : بابا احمد |

ماهی قرمز رنگ - ترانه کودک

 
 
 
 
ماهی قرمز رنگ 
میدرخشد در آب
بینم او را هردم
نزد هود یا در خواب
 
با خزه با مرجان
هم زبان است ماهی
می کند در بازی
هر دو را همراهی
 
از صدف می سازد 
در دل دریاها
خانه ای زبیا چون
خانه رویا ها
 

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:8 | نویسنده : بابا احمد |

پدر بزرگ - ترانه کودک

 
 
 
 
 
با صورتی مهربون
نشسته روی ایوون
 
از گل یاس و پونه
پدر بزرگ میخونه 
 
می گه برای زری
قصه دیو و پری
 
قصه سنجاب و ماه 
قورباغه توی چاه
 
حرفاش همیشه حرفه
موهاش برنگ برفه
 
دوستش دارم فراوون
با اون لبای خندون

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 1:4 | نویسنده : بابا احمد |

مادر می بافه - ترانه کودک

 
 
 
 
مادر می بافه
از پشم عالی 
بانقشی زیبا
یک تخته قالی
 
یک جفت پرنده 
در حال پرواز
خوشحال و خندون
می خونن آواز
 
جنگل سر سبز 
آبی دریا
ما را می بره 
به دشت رویا
 
مثه فرشته اس 
خوب و مهربون
بوسه میزنم
بر دستای اون

موضوعات مرتبط: ترانه هاترانه های کودک

تاريخ : یک شنبه 25 اسفند 1398 | 23:44 | نویسنده : بابا احمد |
گیلان زیبا _ ترانه خانواده
آدم برفی - ترانه کودک
بی بی حنا - ترانه کودک
پسره می خواد آقا بشه - ترانمه کودک
دختر دختره - ترانه کودک
خانه دوست کجاست ؟ - ترانه نوجوان
چهار شنبه سوری - ترانه کودک
خروسه میگه قوقولی قوقو - ترانه کودک
فصل بهاره - ترانه کودک
چهچه بلبل - ترانه کودک
آسمون غرومبه - ترانه کودک
پرستار - ترانه کودک
موش و گربه - ترانه خردسال
بادبادک - ترانه خردسال
هفت سین - ترانه کودک
چیک چیک بارون _ یلدا ستایش
روزه روباه - قصه کودک
مورچه زبر و زرنگ _ ترانه کودک
یک - دو - سه - چهار _ ترانه کودک
مرغ با هوش - قصه کودک
توی باغ بی بی جون - خانواده
پروانه خیالم - ترانه کودک
قورباغه سبز - ترانه کودک
پشیمانی اسب - قصه کودک
کبوتر سفید - قصه کودک
بلبل کوچک آوازه خوان - قصه کوتاه
قفس طلایی - قصه کودک
جشن ترانه ها ترانه همه خانواده
صندوق جادویی - ترانه کودک
رنگین کمان رنگها - ترانه خانواده
جشن تولد - ترانه خانواده
بازی گرگم به هوا - ترانه خانواده
هزاران آفرین - ترانه کودک
مادر بزرگ مهربون - ترانه کودک
خاطرات بچگی - ترانه خانواده
طبیعت زیبا - ترانه کودک
حاجی فیروز - ترانه خانواده
نقاشی قشنگم - ترانه کودک
باران در آبادی - ترانه کودک
خورشید زیبا - ترانه کودک
پیشی میو - ترانه خردسال
توپ رنگارنگ - ترانه خردسال
ببئی میگه - ترانه خردسال
گنجیشک کوچیک - ترانه خردسال
ماهی قرمز رنگ - ترانه کودک
پدر بزرگ - ترانه کودک
مادر می بافه - ترانه کودک
قصه ها و ترانه های صلاح الدین احمد لواسانی _ بابا احمد
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.